♠ گوشه ای از بیداری ها ♠
تو به من خنديدي ، خاطره ی شب چرا خوابم نمی گیرد درین شب های بیداری همیشه فکر تو بودم ، به هر وقت لحظه ای باری همیشه عاشقت بودم ، به جان جان شب هایم که شب تا صبح و صبح تا شب منم آماده یاری به عشق شوق خویش امشب ،شعار تازه ای گفتم که عشق مشکل بود اول ، ولی آسان شود ،آری الا یا ایها ساقی ندارم تا به او گویم کلید عشق خویش ، خویشیم به هر چیزی و هر کاری درین بیداری شب ها ز چشم دل بیند یشید که آتش بر سپهر افتد و هر صبح ست پس تاری 21/9/1398 2:20 شب 3PEHR MORTEZA GHOLAMI
نظرات شما عزیزان:
و نمي دانستي من به چه دلهره از باغچه همسايه ،
سيب را دزديدم !
باغبان از پی من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه ،
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز
سال ها هست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان ميدهد آزارم
و من انديشه كنان غرق اين پندارم
كه چرا خانه كوچك ما سيب نداشت ؛
(حميد مصدق)
خوبي؟؟؟؟
شناختي؟؟؟
نشناختي؟؟؟
بسم تعالي.اينجانب حامد صفري.نام پدر عباسعلي.به شماره شناسنامه ي. . . !!!!!!!!!
حالا شناختي
براي شروع،وبلاگت خوبه.اما!سعي كن روز به روز بهترش كني.
موفق باشي.
Power By:
LoxBlog.Com |