♠ گوشه ای از بیداری ها ♠

 

باز هم درود و  سلام  به دوستان گلم

دوستانی که ما رو میشناسن و نظر هم میدن و  دوستانی که .... !!!

از اونجایی که من  به علت بی پولی و شهریه دانشگاه و زندگی سخت و از این جور حرفا  دوباره به جامعه زحمت کش کارگران (آلماتور بند) پیوستم....

و احتمال داره اگه شرایتش ( بودجه )  جور بشه به جامعه خانه سینمای جوان و فیلم سازان بپیوندم

خلاصه احتمال داره کمتر وقت کنم بیام سراغ  نت   و    وبلاگ ، این جوری مینویسم  ... ♥

خلاصه که زندگی  خیلی سخته و آدم باید واسه رسیدن به اهدافش تلاش  ...

تنها چیزی که این چند روز زیاد به چشم  دیدم  و الان  قدرش رو خیلی بهتر میدونم سلامتی  هست

خدارو شکر.............................. .

این  عکس هم قسمتی از جامعه ما هست که من ، چون وقت نوشتن نداشتم خیلی کوتاه و خلاصه توضیح میدم

کافی هست که اون آقا رو دولت فرض کنید و برج رو گردن مردم ما !!!

( که البته قبلا  سرش بریده شده و بقیه اندامش به خاک سپرده شده  )

امید وارم  همیشه امیدوار باشید

فعلا

 


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 20:34 توسط مرتضی| |

 

جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند ،
خانه اش خراب میشود و هر کس بخواهد خانه اش را آباد کند ، باید
در ویرانی  مملکتش بکوشد . ( پروفسور حسابی )

انسانها با دو چشم و یک زبان به دنیا می آیند تا دو برابر آنچه که میگویند،
ببینند.!
ولی از رفتارشان این طور استنباط میشود که با دو زبان و یک چشم تولد یافته اند!
زیرا همان افرادی که کمتر دیده اند ، بیشتر حرف میزنند و آنها یی که هیچ ندیده اند ،
درباره همه اظهار نظر میکنند . ( کولتون )

همیشه آخر هر چیز خوب میشود ، اگر نشد ...،
بدان هنوز به آخر آن نرسیده ای .   (چارلی چاپلین )

از مضارع ها و ماضی ها خسته شده ام ، دلم برای یک حال ساده تورا دیدن تنگ است !

با جمله رندان جهان هم کیشم              خیام ترانه های پر تشویشم
انگار شراب از آسمان میبارد          وقتی که به چشمان تو می اندیشم

مترسک به گندم گفت :
مرا برای ترساندن آفریدن اما من تشنه ی عشق پرنده ای شدم
که سهمش از من گرسنگی بود...

 

نوشته شده در دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:,ساعت 20:33 توسط مرتضی| |

وقتی برای حدر دادن ایجاد نکنید

قدر همدیگه رو بدونیم

جيرجيرک به خرس گفت:دوستت دارم

خرس گفت:الان وقت خواب زمستانيه منه،6 ماه ديگه بيا تا در موردش با هم حرف بزنيم.

وقتي خرس از خواب بيدار شد جيرجيرک رو نديد!! خرس نميدونست جيرجيرک فقط 3 روز زندگي ميکنه!

نوشته شده در یک شنبه 6 شهريور 1390برچسب:,ساعت 18:16 توسط مرتضی| |

پیغام ماهی ها

 

رفته بودم سر حوض

تا ببینم شاید ، عکس تنهایی خود را در آب،

آب در حوض نبود.

ماهیان میگفتند :

"هیچ تقصیر درختان نیست"

ظهر دم کرده تابستان بود ،

پسر روشن آب ، لب پاشویه نشست

و عقاب خورشید ، آمد او را به هوا برد که برد.

 

به درک راه نبردیم به اکسیژن آب.

برق از پولک ما رفت که رفت.

ولی آن نور درشت

عکس آن میخک قرمز در آب که اگر باد می امد دل او،پشت چین های تغافل میزد ،

چشم ما بود.

روزنی بود به اقرار بهشت.

تو اگر در طپش باغ خدا را دیدی، همت کن

و بگو ماهی ها ، حوضشان بی آب است.

 

باد می رفت به سر وقت چنار .

من سر وقت خدا می رفتم .

♥♠سهراب  سپهری♠♥




شريف ترين دلها دلي است که انديشه ي آزار کسان درآن نباشد :زرتشت
 
این مطلب خیلی جالبه. نخونید از دست دادید
ممنون از وب www.kafsh-duzak.blogfa.com. اینا رو از اونجا برداشتم
 

شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم

شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم

شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره

شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد

شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بخاره، بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم

شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد

دوستای گلم که شما باشید...بقیه رو توی ادامه مطالب ببینید

خیلی جالبه



ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 6 شهريور 1390برچسب:,ساعت 17:56 توسط مرتضی| |


Power By: LoxBlog.Com